گلچین قصه برای بچه ها 3 ساله با نکات تربیتی و آموزنده

به گزارش آریا بلاگ، قصه گفتن برای بچه ها را از وجوه مختلف می توان آنالیز کرد، از جمله سخن گفتن با کودک به صورت غیرمستقیم! زمانیکه نمی توانید جمله خود را به طور مستقیم به کودک خود ابراز کنید می توانید به صورت قصه موضوع را به او بفهمانید. یکی دیگر از جنبه ها ، جنبه خیال پردازی کودک است که داستان باعث می گردد این توانایی در او تقویت گردد. داستان باعث کاهش بی خوابی کودک می گردد رشد اخلاقی کودک راهم شامل می گردد. به هر صورت داستان خواندن برای بچه ها مفید است ولی توصیه می کنیم داستان های ترسناک برای او نگویید. از این رو در این مطلب چند قصه برای بچه ها 3 ساله را آماده نموده ایم که در ادامه آمده است.

گلچین قصه برای بچه ها 3 ساله با نکات تربیتی و آموزنده

با ما همراه باشید و با تور ارزان چین از شگفت انگیزترین کشور دنیا دیدن کنید بر روی دیوار چین سلفی بگیرید، از قصر ممنوعه دیدن کنید و در خیابان شانگهای پیشرفته ترین آسیا قدم بزنید.

قصه برای بچه ها 3 ساله

1. قصه برای بچه ها 3 ساله - باغچه مادرعظیم

گلچین قصه برای بچه ها 3 ساله - باغچه مادرعظیم

یکی بود یکی نبود. مادر عظیم یه باغچه قشنگ داشت که پراز گل های رنگارنگ بود. از همه گل ها زیباتر گل رز بود.

البته گل رز به خاطر زیبایی اش مغرور شده بود و با بقیه گل ها بدرفتاری می کرد.

یک روز دو تا دختر کوچولو و شیطون که نوه های مادرعظیم بودند به سمت باغچه آمدند. یکی از آن ها دستش را به سمت گل رز برد تا آن را بچیند، اما خارهای گل در دستش فرو رفت.

دستش را کشید و با عصبانیت گفت: این گل به درد نمی خورد! آخه پر از خار است. مادرعظیم نوه ها را صدا زد آن ها رفتند.

اما گل رز آغاز به گریه کرد. بقیه گل ها با تعجب به او نگاه کردند. گل رزگ فت: فکر می کردم خیلی قشنگم اما من پر از خارم!

بنفشه با مهربانی گفت: تو نباید به زیباییت مغرور می شدی. الان هم ناراحت نباش چون خداوند برای هرکاری حکمتی دارد. فایده این خارها این است که از زیبایی تو مراقبت می نمایند وگرنه الان چیده شده و پرپر شده بودی!

گل رز که پی به اشتباهاتش برده بود با شنیدن این حرف شاد شد و فهمید که نباید خودش را با دیگران مقایسه کند و هر مخلوقی در جهان یک خوبی هایی دارد.

بعد هم گل رز قصه ما خندید و با خنده او بقیه گل ها هم خندیدند و باغچه پر شد از خنده گلها.

2. قصه برای بچه ها 3 ساله - مسواک بی دندون

قصه برای بچه ها 3 ساله - مسواک بی دندون

یک مسواک بود کوچولو و بی دندون! صبح تا شب توی جامسواکی می نشست تا دندون ها بیایند و او تمیزشان کند؛ اما هیچ دندونی پیش او نمی آمد هر دندونی که می آمد، پیش مسواک خودش می رفت.

یک روز مسواک بی دندون از آن همه نشستن خسته شد. گفت: من دیگر از اینجا ماندن خسته شدم. هیچ دندونی من را دوست ندارد، من از اینجا می روم! تا خواست برود، حوله گفت: نه! نرو، اگر بری کثیف می شوی، دیگر هیچ دندونی تو را دوست ندارد. مسواک بی دندون گفت: اشکالی ندارد، من که دندون ندارم! چقدر اینجا بیکار بمانم؟ خسته شده ام.

حوله گفت: مگر نمی دانی؟ تو مسواک نی نی هستی. نی نی الان کوچولو است، دندون ندارد اما چند وقت دیگر چند تا دندون در می آورد. اگر تو نباشی، چه کسی دندون های نی نی را مسواک کند؟ مسواک بی دندون شاد شد، گفت: من مسواک نی نی هستم؟چرا زودتر به من نگفتید! باشد، صبر می کنم تا نی نی دندون در بیاورد، آن وقت می شوم مسواک با دندون!

3. قصه برای بچه ها 3 ساله - گربه های شلخه

انواع قصه برای بچه ها 3 ساله - گربه شلخته

تو خونه گربه ها هیچی سر جاش نیست. مثلا اگه ناخنگیر لازم باشه معلوم نیست باید تو یخچال دنبالش گشت یا تو جعبه داروها یا …

مثلا همین دیروز همه وسایل خونه با نخ به هم بسته شده بودند. اگه بابا گربه ها می خواست شلوارشو برداره میز هم باهاش بلند می شد. تلویزیون هم تکون می خورد. آخه بچه گربه شون می خواسته با کلاف نخ بازی کنه. انقدر این نخ ها رو باز نموده و به هم ریخته بود که دیگه سر و تهش معلوم نبود. فقط دور همه چیز نخ بسته شده بود.

همین ظهری دُم مامان گربه به یکی از نخ ها گیر کرد. بابا گربه هر چی سعی کرد نمی تونست دُم مامان گربه رو باز کنه. نزدیک بود دمش کنده بشه.

به خاطر همین تو خونه گربه ها همه اش اعصاب همه خورده. مامان گربه از صبح تا شب هی جیغ می زنه . بچه گربه ها هم هی با هم جیغ و داد می کنن. بابا گربه هم اعصابش خورد می شه از خونه می ره بیرون. آخه این که نمی شه خونه. اَه … اَه … اَه…

باید همه با هم نظم و انضباط داشته باشن. بچه گربه ها باید تو اتاق خودشون بازی کنن. وقتی می خوان با یه اسباب بازی بازی کنن اول باید اسباب بازی های قبلی رو سر جاش بذارن. تازه باید تو تمیز کردن خونه هم به مامان گربه یاری کنن.

مامان گربه هم باید برای همه چیز یه جای معین درست کنه.

بابا گربه هم باید برای تمیز کردن خونه یاری کنه.

حالا که فعلا اول همه باید یه فکری برای این نخ های گوریده به هم بکنن.

بچه گربه ها مشغول جمع کردن نخ ها شدن. اما هنوز همه نخ ها جمع نشده بودن که دوباره همه چی یادشون رفت و تو همون اوضاع دعواشون شد و پریدن به هم. الان دیگه بعید نیست دٌمها شون هم به هم گره بخوره . اصلا ولشون کن … خونه گربه ها هیچ وقت تمیز و مرتب نمی شه. بذار همواره با هم دعوا کنن و جیغ بزنن. هر وقت گربه های خوبی شدن یه سری به خونه شون می زنیم.

4. قصه بچه هاه گرگ و الاغ

روزی الاغ هنگام علف خوردن ، کم کم از مزرعه دور شد . ناگهان گرگ گرسنه ای جلوی او پریدالاغ خیلی ترسید.

ولی فکر کرد که باید حقه ای به گرگ بزند وگرنه گرگه اونو یک لقمه می کنه ، برای همین لنگانلنگان راه رفت و یکی از پاهای عقب خود را روی زمین کشید .

الاغ ناله کنان گفت : ای گرگ در پای من تیغ رفته است ، از تو خواهش می کنم که قبل ازخوردنم این تیغ را از پای من در بیاوری .

گرگه با تعجب پرسید : برای چه باید اینکار را بکنم من که می خواهم تو را بخورم .

الاغ گفت : چون این خار که در پای من است و مرا خیلی اذیت می نماید اگر مرا بخوری درگلویت گیر می نماید وتو را خفه می نماید .

گرگ پیش خودش فکر کرد که الاغ راست می گوید برای همین پای الاغ را گرفت و گفت : تیغکجاست؟ من که چیزی نمی بینم و سرش را جلو آورد تا خوب نگاه کنه .در همین لحظه الاغ از فرصت استفاده کرد و با پاهای عقبش لگد محکمی به صورت گرگ زد وتمام دندانهای گرگ شکست .

الاغ با سرعت از آنجا فرار کرد . گرگ هم خیلی عصبانی بود از اینکه فریب الاغ را خورده است .

5. قصه برای بچه ها 3 ساله - خانم کاکلی و جوجه هاش

قصه دلنشین برای بچه ها 3 ساله - خانم کاکلی

یکی بود یکی نبود توی جنگل کنار یک رودخانه درخت عظیمی قرار داشت که خانم کاکلی و جوجه هایش در آنجا زندگی می کردند. هر چه زمان می گذشت جوجه ها عظیمتر می شدند و به غذای بیشتری احتیاج داشتند. برای همین خانم کاکلی و آقای کاکلی با هم به دنبال غذا رفتند.

جوجه ها تنها مانده بودند. یک دفعه یک پروانه قشنگ پر زد و روی شا خه ای نشست. جوجه ها که پروانه ندیده بودند از ترس سر هایشان را زیر پرهایشان پنهان کردند مثلا پنهان شدند .

پروانه گفت : چرا می ترسید؟ به من می گن پروانه, معمولا پرنده ها از دیدن من شاد می شوند چون من غذای آنها هستم .

جوجه ها که گرسنه بودند کوشش کردند پروانه را بگیرند و بخورند ولی پروانه بالاتر پرید.

آنها به پروانه گفتند: چقدر تو زیبا هستی و چه قشنگ می پری، پروانه گفت: خداوند این بالهای زیبا را به من داده بعد هم پر زد بالاتر چون می ترسید پرنده ها بخورنش.

جوجه ها داشتند درباره پروانه حرف می زدند که درخت تکان خورد. فوری ترسیدند و سر هایشان را لای پر هم پنهان کردند.

یک حیوان عظیم با پنجه های قوی به درخت چسبیده بود. با گوش های پهن و بدن پشمالو. خیلی هم با نمک و مهربان به نظر می رسید.

به جوجه ها گفت : نترسید شما که غذای من نیستید. جوجه ها گفتند : ما را چه جوری دیدی؟ ما که قایم شدیم . او گفت: ولی فقط شما سرتان را پنهان کردید بدنتان بیرون بود جوجه های قشنگ اسم من کوآلا است من نوعی خرس درختی هستم و در همسایگی شما با خانواده ام کنار کلبه زندگی میکنم.

جوجه ها گفتند : خوش به حالت می توانی همه جا بروی. کوآلا گفت : ولی من و همه حیوانات که بال نداریم دوست داریم مثل شما پرنده باشیم و در آسمان آبی و زیبای خداوند پرواز کنیم خدا نعمت عظیم پرواز کردن را به شما داده. صبر کنید عظیمتر شوید، عجله نکنید .

یک مرتبه کوآلا دید پرنده شکاری به سوی جوجه ها می آید فریاد زد: خطر! کوآلا خود را روی لانه جوجه ها انداخت و با پنجه های خود به بال های پرنده شکاری می زد.

پروانه خود را به خانم کاکلی رساند و گفت: مرا نخورید. جوجه هایتان در خطر هستند زود بیائید. خانم کاکلی و کوآلا با یاری هم به هر زحمتی که بود پرنده شکاری را دور کردند. کوآلا کمی زخمی شده بود ولی شاد بود که توانسته جوجه های همسایه را نجات بدهد.

خانم کاکلی از پروانه و کوآلا تشکر کرد و بعد از آن داستان شجاعت کوآلا در جنگل پیچید و همه او را کوآ لای قهرمان می نامیدند.

این قصه کوتاه برای بچه ها به سر رسید. پرنده شکاری به مقصود نرسید بالا رفتم دوغ بود پایین آمدیم ماست بود قصه ما راست بود.

سخن آخر

زمانی که شما برای کودک خود کتاب می خوانید و از همان کودکی او را با کتاب و داستان های مختلف آشنا می کنید در واقع جهانی او را با داستان ها و سرگذشت های مختلفی پیوند می دهید. زمانی که شما این کار را قبل از خواب برای کودکتان انجام می دهید به قدرت حل مسئله او در موارد مختلف یاری خواهید کرد و به او یاری می کنید در طول شب خواب راحت تری را تجربه نماید. در واقع با خواندن قصه شب کودک به روابط او با دوستان و دیگر افرادی که کودک در آینده با آن ها برخورد خواهد داشت یاری خواهید کرد.

نظر شما چیست؟ تجربیات و نظرات خود را در پایین همین صفحه با ما در میان بگذارید.

منبع: مجله انگیزه
انتشار: 28 اردیبهشت 1400 بروزرسانی: 28 اردیبهشت 1400 گردآورنده: ariyablog.ir شناسه مطلب: 6860

به "گلچین قصه برای بچه ها 3 ساله با نکات تربیتی و آموزنده" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "گلچین قصه برای بچه ها 3 ساله با نکات تربیتی و آموزنده"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید